نوشته اصلی توسط
فاطمه گداری
سلام.من ۱۹سالمه یه آقایی هست۲۷سالشه. ۹ماه باهمیم.یه بار ازدواج کرده اونم تو سن کم و ب اجبار.وقتی باهم دوست شدیم همون اول گفت که قصدش جدیه،و اومد خاستگاریم.که خانوادها قرار گزاشتن یه مدت آشنا بشیم باهم.تو این مدت خیلی قهرو آشتی کردیم که همش من گفتم برو نمیخوامت.راسیتش من خیلی غیرتیم کلا ب کسی نگا میکنه فکر میکنم تو ذهنش میگه چ خانوم خوشگلی.ولی من از نظر زیبایی ظاهری اندام واقعا کم ندارم و اینو بهم میگه که من اندازه موهای سرت دوست دختر داشتم ولی تورو انتخاب کردم برای زندگی چون بهترین و پاک ترینی.اگ بهتر از تو بود میرفتم با اون.خانوادشم باهم بدن میخوان طلاق بگیرن.میگع از ازدواج میترسم ولی باز دلم ب تو خوشه.چهره این آقا جذابه من هی فک میکنم تو گوشیش با کسی چت میکنه ولی چنبار دیدم چیزی پیدا نکردم.بخدا خودش مشکوک میزنه گوشیشو چپکی میکنه.یکمم زود عصبانی میشه.مامانم میگه این میخواد تورو ببره زیر زمین خونشون زندگی کنی .زیاد مامانم راضی نیس .ولی خدایی مادر این آقا فرشتس اصلا بنظرم اذیت نمیشم برم پایین.الان موندم قبول کنمش یا ن،اینم بگم خیلی دوسش دارم.من اگ با این ازدواج نکنم قطعا موردای بهتر هستن باز. ولی من باهمه بد اخلاقیاش دوسش دارم .دو قطبیم هست ولی تا وقتی عصبانیت نکنم بد حرف نمیزنه.ولی اینم بگم من خیلی خوب بلدم ارومش کنم.بخدا اونقدا هم بد نیس ولی سر در گمم